یک سالی بود به دنبالش می گشتم. به هر جایی که فکرش را می کردم سرک کشیده بودم و با هرکسی که ادعایی در زمینه موسیقی داشت و به گفته خودش آهنگی نبود که نشنیده باشد حرف زدم و قطعه ی مد نظرم را برایش پخش کردم. فایده ای نداشت. ادعاهای آنها هم کار به جایی نبرد. اکتفا کرده بودم به همان قطعه نصفه و نیمه که روی کلیپی میکس شده بود و تقریبا بی خیال پیدا کردن صاحب آهنگ بودم. یک بار هم در یک کتابفروشی، با ناباوریِ تمام متوجه شدم که این موسیقی به همراه همه قطعه های همان آلبوم در حال پخش است و فقط یک کم رویی احمقانه باعث شد که جلو نروم و از یکی از دخترهای پشت صندوق نپرسم نام قطعه ای که دارد پخش می شود چیست. به خاطر همین کم رویی آنهم درست زمانی که به پیدا شدن صاحب آلبوم امیدی نداشتم تا مدتها از دست خودم عصبانی بودم. گاهی هم اینطور خودم را قانع می کردم که شاید اگر دخترهای پشت صندوق کمی مهرباتر بودند من هم با این کمرویی کنار می آمدم. تقریبا یک سالی گذشت و آن قطعه همچنان محبوب ترین و دست نیافتنی ترین آهنگِ گوشی ام بود تا اینکه یک شب وقتی برادرم داشت نرم افزارهای پیشرفته گوشی اش را به رخم می کشید و رسیده بود به یک نرم افزار تشخیص موسیقی، برای کم کردن رویش هم که شده قطعه را به او دادم تا صاحبش را پیدا کند و در کمال ناباوری پیدا کرد!

وقتی موسیقی هدیه می گیری

یک ,قطعه ,هم ,پیدا ,موسیقی ,پخش ,کم رویی ,دخترهای پشت ,یک سالی ,را به ,می کردم
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها